zendegi

چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم ...

نروید آی ! به چشمان شما محتاجم تک و تنها نگذارید مرا محتاجم اگر از چشم شما دور شوم می‌میرم مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید به فراگیری قانونِ شنا محتاجم عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم دل حیران من... انبوه خدایان زمین چند روزی است به یک قبله‌نما محتاجم قصه‌ها یک‌سره تکراری و مانند هم‌اند من به لالایی زیبایِ شما محتاجم گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم •
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 2:35 توسط Ali Farhadi |

خواب لازم ...

عـاصی شدم ، بریـده ام از اینهمه عـذاب از گـریـه هـای هـرشبـه ام روی رختـخواب ده سال مـی شود کـه بـرایـم غـریبـه ای ده سال مـی شود کـه خـرابـم...فقـط خـراب شایـد تـو هـم شبیـه دلـم درد می کشی شاید تـو هـم همیشـه خـودت را زدی بـه خـواب از مـن چـه دیـده ای کـه رهـایـم نمی کنـی؟ جـز بیقـراری و غـم و انـدوه و اعتصـاب؟ جــز فکـرهـای منفـی و تصمیـم هـای بـد جـز قـرصهـای صـورتـی ضـد اضطـراب؟ اصـلا تـو بـهترین بشـری!!مـن بـدم بـدم! بگـذار تـا فرو بـروم تــــوی
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 2:35 توسط Ali Farhadi |

درد دوستی ...

انحنای روح من شانه‌های خسته‌ی غرور من تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام بازوان حس شاعرانه‌ام زخم خورده است دردهای پوستی کجا؟ درد دوستی کجا؟
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 2:35 توسط Ali Farhadi |

صفحه قبل 1 صفحه بعد